#توماژ_پارت_95
لب گزید و گفت: خب ..... از بچگی مارو این جوری عادت دادن البته کسی تا حالا منو این جوری نچلونده
دستمو کمی رو پشتش حرکت دادم که لرزید وخواست فاصلشو بیشترکنه: کی قراره به من عادت کنی؟
دستاشو تو هم پیچوند که سرشو بلند کردم و تو چشمای شرمگینش چشم دوختمو گفتم: کی قراره بیاد؟
اب دهنشو قورت داد و گفت:هیچکس به خدا
نگاهمو از چشماش برنداشتم که لب برچید و گفت: من باید برم شمال
اخمام تو هم رفت که گفت: داداشم برام بلیط گرفته
دستامو از دورش برداشتم که سریع به عقب رفت و نفس راحتی کشید
romangram.com | @romangram_com