#توماژ_پارت_84
به سمتش خیز برداشتم که با خنده دروبست و صدای شرشر اب خبر از یه تنهایی نیم ساعته می داد .... فرصت خوبی بود برای رفع و رجوع این خرابکاری
نگاهی به ساعت کردم ...... یک شب رو نشون می داد .... بیداره؟؟!!!
رو تخت دراز کشیدمو پیامی فرستادم ولی جوابی نیومد ....... شمارشو گرفتم ولی جوابم شد بوق های ممتدی که به ناگاه تند تر از قبل خبر از یه قهر اساسی می داد لبخندی رو لبم نشست ، پس ناز دخترونه هم بلد بود این دختر سرتق و یه دنده ؟؟؟ به عکسش رو گوشیم خیره شدم که لبخندم عمق گرفت ، به ناگاه تخت فرو رفت و پاک مهر حوله پیچ تنه ای بهم زد و گفت: خدا شفات بده داداش .... برو اونور دیگه ،نکنه توقع داری با این هیکل مثل مرتازا رو لبه تخت تا صبح معلق بمونم
-چرا این جا اومدی؟برو اتاقت
لبخند گل و گشادی زدو گفت: نچ امشب تنهایی فاز نمی ده هم چین یه نموره هیجان زیر پوستم رفته نمی شه ... نه نمی تونم برم ....
چشمکی زدو گفت: می فهمی که ؟
romangram.com | @romangram_com