#توماژ_پارت_45
پوزخندی زدمو گفتم: اون وقت من حاضرم یه هفته غلام حلقه گوشت بشم اصلا....
با خنده حرفمو قطع کردو گفت: حرف زدی پاش واستا ..... غلامی خیلی بهت میاد توماژ
با خنده بلندش لبخند کمرنگی رو لبم نشست که از نگاه تیزبینش دور نموند ،با جرات بیشتری از عقب نشینی من گفت: خب غلام جونم داری اربابتو کجا می بری؟
-کوفت
بعد از ناهار بی موقعمون به سمت خونه راه افتادیم که گفت: توماژ
-هوم
-کاریش که نداری؟
romangram.com | @romangram_com