#توماژ_پارت_23

به صورتش که کاملا روم تسلط داشت نگاه کردمو گفتم: من خوبم ..... بلیط گرفتی؟

نفسشو پر صدا بیرون داد و گفت: عجله ای نیست

اخمام گره محکمی خورد که گفت: منو از این قیافه جذابو مکش مرگمت نترسون تا نری پیش دکتر تا خیالمو راحت نکنه از بلیط خبری نیست

-انگار باورت شده اقا بالاسرمی پاک مهر

با دلخوری نگاهم کردو گفت: نه نیستم

تکیشو از میز برداشتو گفت: من هیچی نیستم .....حتی شک دارم رفیقت باشم که اگه بودم شاید محرم این راز سربه مهرت که هربار تورو به مرز جنون می رسونه می بودم

چیزی درونم فروریخت و سنگی راه گلومو بست ،لجوجانه بغضمو پس زدمو با خنده ای کوتاه گفتم: بعد پنج سال به این نتیجه رسیدی که رازی هست ؟ که باید کنجکاوی کنی؟

romangram.com | @romangram_com