#تیام_پارت_8
- مامان خواهش میکنم،رویا چرا چیزی نمیگی
رضا با صدایی که سعی در کنترلش داشت گفت:
رویا همین دبیرستان میره دیگه جایی بحثی نیست .
با گیجی نگاش کردم باور نمیکردم رضا اینقدر لجباز باشه، با عصبانیت به داخل خونه رفت.
با حرص به رویا زدم و گفتم : می میری یه کلمه بگی من میرم هنرستان؟
- تو نمیدونی رضا از بهروز بدش میاد میگی با اون میرم.
- ولی من مامانو راضی میکنم ولی دلم میخواست دوباره باهم همکلاس باشیم.
رویا دبیرستان محل اسم نویسی کرد منم بعد از مدتی کنجار رفتن با مامان مجبور شدم همون دبیرستان اسم نویسی کنم اول اینکه مامان اجازه نمیداد تنها با سرویس برم مدرسه دوم دیدم تحمل دوری رویا رو ندارم. همون روز به رویا زنگ زدم وقتی خبرو بهش گفتم خیلی خوشحال شد.
سال دوم بودیم چند روز قبل از عید بود با رویا و سمانه یکی از همکلاسیامون داشتیم میرفتیم مدرسه، که یهو یه موتوری پیچید جلومون،سمانه افتاد رو زمین،کمکش کردیم بلند شه رویا با پسری که به سمانه زده بود دعوا میکرد که گفتم رویا زشته همه دارن نگاه میکنن بیا بریم، هنوز این حرف کامل از دهن خارج نشده بود دیدم رامین یقه پسرو گرفته.
- رویا مزاحمتون شده
- نه رامین، ولش کن به سمانه زده همین.
romangram.com | @romangram_com