#تیام_پارت_23


بعدِ چند ثانیه صداشو شنیدم که داشت می گفت:

اِ رضا حواست کجاست لیوان خوشگلمو شکوندی...

در حالی که سعی میکردم صدام عادی باشه گفتم:

- چی شده رویا؟

- چیزی نیست رضا می خواست یه بار تو عمرش برام چایی بیاره لیوانِ خوشگلمو شکوند.

- الان اونجاست؟

- نه زود رفت بیرون.

- راستش باهات شوخی کردم جواب رد دادم.

- دیونه چرا از اول نگفتی؟ من یه جوری دادکشیدم که فکر کنم همسایه ها هم فهمیدن داری ازدواج میکنی.

- خوب کاری نداری تا بعد.


romangram.com | @romangram_com