#تیام_پارت_133
از اولش تقصر من بود اگه اون روز هم اصرار نمی کردم بریم بیرون اون اتفاق نمی افتاد.
مامان دعا می کرد تا اتفاقی نیفته، من هم از دلشوره همش راه می رفتم چندین بار تا نزدیکی در حیاط رفتم ولی پشیمون می شدم و برمی گشتم.
بعد از 1 ساعت وقتی از کاوه خبری نشد با ترس و لرز به موبایلش زنگ زدم دیدم صدای زنگش از توی اتاقم میاد، بدشانسی از این بیشتر.
ساعت 12 شب بود که کاوه اومد، همه توی حال بودیم اونقدر عصبانی بود که جرات نداشتیم چیزی بپرسیم بهم تشر زد:
بیا توی اتاق کارت دارم.
با ترس پشت سرش وارد شدم اونقدر سریع اتفاق افتاد که نتونستم عکس العملی نشون بدم و یه گوشه افتادم ، سرم گیج میرفت گونم زُق زُق می کرد، از شدت سیلی که خورده بودم اشک می ریختم.
کاوه با عصبانیت از روی زمین بلند کردم، توی چشمم زل زد و گفت:
دیگه حق نداری پاتو از خونه بیرون بذاری تا تکلیفت مشخص بشه.
با هق هق گفتم:
مگه... من .... چی کار کردم؟
romangram.com | @romangram_com