#طلسم_ابدی_(جلد_دوم)_پارت_50
_دوست جدید؟!ببینم اینم یکی ازوناست؟!!
کیت چشم هایش را چرخاند و به جیک پشت کرد...
جیک با لحن مسخره ای گفت:
_آه البته یادم رفته بود!!!اونا موجودات شب زیَن و نمیتونن تو این روشنایی روز....
کمی مکث کرد و گفت:
_کیت...بمن پشت نکن!کارمو ول کردم،تا اینجا دنبالت اومدم که ببینمت!!!
کیت برگشت و با عصبانیت گفت:
_جیک برگرد سر کارت....خواهش میکنم برو....اومدنت به اینجا...دنبال کردن من تا اینجا و صدا زدنم هیچ کمکی بهت نمیکنه!هرچی بینمون بوده دیگه تموم شده! خیلی وقته جیک!اینو بفهم!
جیک فریاد زد:
romangram.com | @romangram_com