#طلسم_ابدی_(جلد_دوم)_پارت_49

کیت با شنیدن صدای جیک بسرعت برگشت....با دیدن او احساس عجیبی وجودش را در بر گرفت...

جیک به استفنی رو کرد و گفت:

_منم باهات موافقم عزیزم....چطوره شما بری و چند جفت بخری و منم تو این فاصله چند جمله ی خیلی کوتاه با دوست عزیزت صحبت کنم...

استفنی با تردید خطاب به کیت گفت:

_کیت...من برم؟

کیت با لبخند ساختگی گفت:

_آره عزیزم...من همینجا منتظرت میمونم!

استفنی با نگرانی کیت رابا جیک تنها گذاشت....

جیک با لحن نیش داری گفت:


romangram.com | @romangram_com