#طلسم_ابدی_(جلد_دوم)_پارت_30

_ام...خوب....آره...ینی نه..

جوزف با کنجکاوی نگاهش کرد و آلیس هم طبق معمول نگاه مشکوک و گزنده اش را به او دوخت....

_سلام!

لحن تردید آمیز و متعجب کوین کیت را تکان داد!

جوزف لبخند زد:

_چه شباهتی!

کوین لبخند زد و جلو رفت تا با آن دو دست بدهد....او همه چز را راجع به آنها میدانست!

هر پنج نفر نشستند....

جوزف گفت:


romangram.com | @romangram_com