#طلسم_ابدی_(جلد_دوم)_پارت_139
_واو!خدای من!هیچ تغییری نکرده!انگار همین الان نوشتم!ممنون که اینطوری ازش مراقبت کردی ماریا...
ماریا فرانک را به خود نزدیک کرد و گفت:
_مثل چشمام مراقبشون بودم...
فرانک با هیجان گفت:
_عالیه!
سپس با خود فکر کرد:
اصلا فکرشم نمیکردم دراوردن دست نوشته هام از چنگ ماریا به این راحتی باشه!
**
_خوب....اینجا نوشته اونا به نور افتاب حساسیت دارن و...هیچ چی!هیچ چیز دیگه ای راجع به اسیب پذیری اونا ننوشته!
romangram.com | @romangram_com