#طلسم_ابدی_(جلد_دوم)_پارت_116

همه گیج بودند....هیچکس نمیدانست چه اتفاقی افتاده...داگلاس اماده شد تا بار دیگر به ماریا حمله کن....

_هی!صبر کن!

دو نفر از محافظ های ماریا او را محکم گرفتند...

داگلاس با خشم اشک میریخت....

_اون...اون لعنتی عشق منو کشت!!!!اون ایزابلِ منو کشت!بذار بکشمش خواهش میکنم!

ایان نگاه غضبناکی به ماریا انداخت...ماریا با ناباوری سرش را تکان میداد...

_نه...نه این امکان نداره....داگلاس من....من اینکارو نکر.......

داگلاس فریاد زد:

_خفه شو!!!!


romangram.com | @romangram_com