#طلسم_ابدی_(جلد_دوم)_پارت_113

لئو با بی اعتنایی شانه هایش را بالا انداخت و گفت:

_اگه میخواین به وسیله ی یه گرگینه کشته نشید بله!!!

ایان اه کشید و اخم هایش در هم رفت....لئو ادامه داد:

_درمورد تبدیل هم...تبدیل ما از ساعت8 شب شروع میشه و تا 10طول میکشه!ما میتونیم 10:30 اطراف قصر منتظر شما باشیم...

ایان گفت:

_خیله خب...عالی شد...

فصل نوزدهم_

کیت با پیراهن بلند برنزه ای در جشن حاضر شد...ماسک نیمی از چهره اش را پوشانده بود...سعی کرد جایی بایستد که همه ی مهمان ها او را ببینند و البته همینطور هم شد...همه ی توجهات و نگاه ها به او معطوف بود....زیباییش همه را مجذئب خود کرده بود....کیت انشب در آن مهمانی چون جواهری نایاب میدرخشید... بمحض ورودش زمزمه ها و نگاه ها شروع شده بود....همه چیز طبق نقشه پیش رفت...جیک از کیت دعوت کرد تا با او برقصد و درست وقتی موسیقی نواخته شد جیک غرش بلندی سرداد تا همه به او توجه کنند و سپس دندان هایش را در گردن کیت فرو کرد....اینکار برایش از هر کاری سخت تر بود...دردی که هنگام فرو کردن دندانهایش درون کیت را فرا گرفت جیک را نیز ازار میداد....کیت جیغ کشید...درد آنقدر زیاد نبود که کیت را از پا در بیاورد ولی برای جلب توجه و وحشت مهمان ها باید کمی نقش بازی میکرد....جیک مدام کنار گوش کیت زمزمه میکرد:

_منو ببخش کیت...منو ببخش عزیزم....


romangram.com | @romangram_com