#طلسم_شدگان_پارت_89


با شنیدن صداش اروم چشمامو باز کردم ، باید حرفم رو اصلاح میکردم .

- منظورم ..اینه ..چرا خواننده نداره ؟

با دست چپش فرمان ماشین و گرفته بود و سرش رو به طرفین تکان داد :

-چون این اهنگ بی کلامِ .

باذدست راست شقیه ش رو ماش داد ولحن بیانش یعنی زیادی کلافه شده : میدونم فقط واسه این گفتم نیست خودم اهنگ بی کلام دوست ندارم .

-هر انسانی سلیقه ای داره .

اونقدر محکم گفت که رسماً سکوت کردم . اب دهانم رو قورت دادم ، سر چرخاندم روبه پنجره ، دست زیر چانه گذاشته چشم دوختم به سفیدی های برف که گوشه گوشه ی خیابون به چشم میخورد ، افسوس خوردم به دهان بی موقع باز شدم ، حق با الوند بود هر انسانی سلیقه ای داشت شاید اونم موسیقیه با کلام و درک نمیکرد .

با بلند شدن صدای گوشی الوند زیر چشمی نگاهی به چهره ش انداختم و بلافاصله جهت نگاهم و تغییر دادم ، صدای صحبت کردنش به گوشم می رسید .

-سلام مامان جان .

-اره با همیم ...نه برگشتم دنبالش ... اره تو خیابونیم

-چه زود ...باشه الان میام دنبالتون

گوشی رو قطع کرد .کاملاً به سمتش چرخیدم ، هنوز هم تو فکر حرف نابه جایی که به زبان اورده بودم ، شاید بهتر بود عذرخواهی کنم ،نفس ارومی کشیدم : معذرت میخوام .

-مهم نیست .

-مهمه چون دلم نمیخواد کسی ازم دلخور باشه .

-درک میکنم .

سکوت کردم تا وقتی که الوند مقابل همون مجتمع مسکونی توقف کرد ، با دیدن خاله و مینا خانم از ماشین پیاده شدم و سلام کردم .

- اِ...رامش جان چرا پیاد شدی ؟

- من میشینم پیش خاله .


romangram.com | @romangram_com