#طلسم_شدگان_پارت_62

روی مبل سلطنتی طلایی رنگ لم دادم و نگاه از تابلو فرشهای گران قیمت و وسایل لوکس به کار رفته در چیدمان خونه گرفتم و چشم دوختم به گلهایی قالی ابریشمی ...

-راستی رامش یه چیزی یادم اومد ...

-چرا چیزی نمیخورید ؟ تعارف نکنید بفرمایید .

نگاه از یاسی گرفتم و به سینی نقره ی روی میز خیره شدم ، گرمای یه قهوه می چسبید تو این هوای سرد ...زیر سنگینی نگاه شعله خانم و بی توجه به حرفهای رو بدل شده مابین بابا و دوست ظاهراً دیرینه ش قهوه مو مزه مزه کردم تلخ بود و من همیشه شیرینشو دوست داشتم ...

-رامش این شعله خانم نگاهش ! به نظرت زیادی نگاه نمیکنه ؟

قهوه روی میز گذاشتم بدمزه بود و طعم دهانم به تلخی میزد...سربلند کردم و به زن روبه روم نگاهی انداختم ، بلافاصله متوجه ی نگاهم شد و لبخند زد ...لبخندی زدم و نگاهم و به زیر انداختم اروم زمزمه کرم :

-چشماش چه برقی داره !

-بایدم داشته باشه دوتا حوریه بهشتی اومدن تو خونه ش ، تورو خدا نگاهش کن داره فکر میکنه اول کدوممون و تقدیم پسرش کنه ، فکر کن میشیم معشوقه های اون رامبد .

خنده ام گرفت ، چه استدلالهایی میکرد از زیادی نگاه کردن یک زن و من دلم کمی سربه سر گذاشتنش رو میخواست : اینجوری خیلی خوب میشه توام زودتر بختت باز میشه .

-بترکه پسره ی زشت ، من عمراً زنش شم .

-نه تو رو خدا بیا و زنش شو .

-اصرار نکن امکان نداره ولی اگه شانس منه که همین عاشقم میشه .

چهره ی رامبد رو به خاطر اوردم ، قد و هیکل مناسبی داشت و چشم و ابروی مشکی و صورتی سبزه خوشگل نبود اما زشت هم نبود .

-خدایا بین احسان علیخانی و رامبد چرا احسان عاشقم نشد حداقل شهاب حسینی یا علی ضیا و عاشقم میکردی

دست به زیر چانه ش گذاشت و خیلی جدی گفت : دیدی بین این همه ادم اخرش رامبد عاشقم شد؟ شانس ندارم به خدا

خنده ی بلندی سر دادم یاسمن باورش شده بود رامبد عاشقش شده :

-درد نخند این خانمه فکر میکنه واسه پسرش ذوق مرگ شدیم باید زودتر بهش بگم از پسرش خوشم نمیاد اره بهترین راه اینه جواب منفی بدم .

-میگم تو حالت خوب نیست قبول نکن اخه خواهر من او بدبخت اصلاً تو رودید ؟

-اگه از جماعت مرده که دیده به جون خودم تو این مردا رو نمیشناسی چشم دارن انداره ی کدو تیزن بدمصبا در ضمن دیده که ننه شو فرستاده خواستگاریم .

romangram.com | @romangram_com