#تولد_نفرین_ها_پارت_57
_کاری داشتی؟
سارا:یادت که نرفته امروز میریم خونه عمه اینا
_اه ول کنید بابا
سارا:نگرفتیم که ول کنیم...مامان گفت بهت بگم بهتره زود بیای خونه وگرنه پخ پخ
_اوه اوه ترسیدم...
سارا:به نفعته بترسی
_کاری نکن اسنو رو...
سارا:کاری نداری بای
وزود قطع کرد خنده ای کردم از ترسو بودن سارا وبه راهم ادامه دادم بازم همون حس که یکی داره میاد پشت سرم...داشت دیوونم میکرد مدام برمیگشتم وپشتمو میدیدم انگشترتو دستم حلقش تنگ وداغ شده بود درد داشت قرمز بود خواستم از یه کوچه میان بر بزنم زودتر برستم کوچه خلوت وتاریک بود دوتا پسر داشتن از روبه رو میومدن
_هی خانوم خوشکله کجا میری ؟
_هی چشماشو نگاه چه خوشکله فاز امشبم جور شد
_بزنین به چاک تا حسابتون رو نرسیدم
romangram.com | @romangram_com