#تولد_نفرین_ها_پارت_36
_چه بلایی...من مراقبم
مامان:فکر کردی فراموش کردم فردا تولدته...این یعنی باز شدن پای یه قاتل تو زندگیت...که میخواد تو رو بکشه
_مامان...هرچی خدا بخواد خب؟حتی اگه قرار باشه من بمیرم با خوردن بادی بهم میمیرم تو نمیتونی جلوی سرنوشت رو بگیری
مامان:اه از بحث کردن با تو خسته شدم
وبلند شد ورفت تو هال پوفی کردم سارا واسنو داشتن نگام میکردن
_چیه؟
سارا:هیچی
اسنو:خب درواقع جواب من این نیست...منم با مادرت موافقم
_تا ابد خودمو تو خونه حبس کنم بخاطر یه نفر...
سارا:چیزی گفتی؟
اه حواسم نبود دارم بلند جواب اسنو رو میدم
_اه نه نه ...با خودم بودم
romangram.com | @romangram_com