رمان تولد نفرین ها

#تولد_نفرین_ها_پارت_29


دوتامون ساکت شدیم

اسکالوس:تنهات میزارم تا فکر کنی

واز اتاق زد بیرون فکر کنم الان وقت دارم از سرنوشتم براتون بگم ...در یک کلمه...من شوم هستم ...خب یه روز...تویه روستاه دور افتاده یه زن زیبا از اهالی اون روستا موقع زایمانش میشه بابا میگفت به گفته اهالی اونجا اون شب بارون سنگ واتیش از اسمون بوده اونم فقط تو اون روستا اون زن بچشو تو کلبه به دنیا میاره ولی خودش وشوهرش به طرز بی دلیلی اتیش میگیرن ومیمیرن کلبه هم اتیش میگیره مردم روستا فکر میکنن هر3مردن صبحش یکی از روستایی ها وقتی داشته از جلوی اون کلبه رد میشده صدای گریه یه بچه رو میشنوه ومیره وبه بقیه میگه اونا تصمیم میگیرن برن بچه رو زنده زنده خاک کنند چند نفر میرن وبچه رو از توی کلبه میارن بچه هیچ جای سوختگی نداشته ومثل برف میدرخشیده اونا زمین رو میکنن وبچه رو درحالی که داشته گریه میکرده میزارن اون تو ودرکمال بی رحمی روش رو خاک میریزن ...از اینجا به بعدش رو اسکالوس برام گفت:اسکالوس شاهد تمام این قضیه ها بوده بعد رفتن مردم خاک رو میکنه وبچه رو بیرون میاره اون بچه زنده بوده اسکالوس میفهمه که یکی که از اهالی اون روستا نیست اون طرفا ساخت وساز داره یه شب میره سراغ بابا واون بچه رو بهش میده وبهش میگه این بچه سرنوشت بزرگی داره وبرای پدرم افسانه دختر اتش رو میگه دختری که شومه ولی اگه توراه درست قرار بگیره سرنوست خوبی داره از اتش متولد شده ولی میتونه با خودش اندوه وملالت بیاره پدرم قبول میکنه منو نگه داره ولی اسکالوس از یه چیزی به پدرم نمیگه ...اون روزی که من به دنیا امدم یکی همزمان با من متولد میشه که فرستاده شده برای پایان اندوه ها وغم ها...یعنی پایان زندگی من یکی از نشونه هاش دورگه بودنشه از هرچیزی میتونه دورگه باشه اونو برای پایان اتش میفرستن و وقتی موقعش بشه اون میاد که مرگ من باشه...

وقتی خودم اینا رو فهمیدم خب تعجب کردم اولین باری که بقدرتم پی بردم مدرسه میرفتم فکر کنم اول دبستان بودم سر کوچه خونمون دوتا گربه داشت باهم دعوا میکردن صداشون خیلی بد بود گوشامو گرفتم وجیغ زدم دوتاشون بی جهت وبی دلیل اتیش گرفتن منم با گریه برای بابا همه اتفاقا رو گفتم از اون موقع دیگه رفت وامد هام با بابا بود الانم با مامانه کلا جایی تنها نرفتم...

صدای در امد

_بله؟

گین:میشه بیام؟

_اره

در باز شد وگین امد تو

گین:فکر میکردی؟

_اره

اون امد روبه روم ایستاد

romangram.com | @romangram_com