#تولد_نفرین_ها_پارت_22
سامان:لابد میخوای اسنو رو بندازی روش
_نه
زهرا:جز این کار دیگه ای بلد نیستی
_میخوام بدون اینکه بهش دست بزنم بزنم تو سرش
سینا:ها !!!حتما میتونی نکنه میخوای از جنا کمک بگیری
_حالا دیگه
دستمو اوردم بالا سهیل رو به روم بود دستمو تو هوا تکون دادم صدای ترق امد وکله سهیل کج شد با ترس دستشو کشید پشت گردنش همه گرخیده بودن به گین که بالای سر سهیل بود یه لبخند زدم برگشتم سمت سارا داشت برزخی نگام میکرد یه لبخند بهش زدم که دندونام همش معلوم شد همه دویدن رفتن تو
گین:بیا بریم الان شروع میشه
_وایسا برم از تو اتاقم فرار میکنم
گین:زیر پنجره وایمیسم
_اوکی
رفتم تو بزرگا که طبق معمول میوه میخوردن وحرف میزدن ولی همه کسایی که بیرون بازی میکردن تو بهت بودن حرفم نمیزدن جز سارا ودنیا ,راهمو کشیدم سمت پله ها
romangram.com | @romangram_com