#تولد_نفرین_ها_پارت_16
_جشن
سارا:با گین میری؟
_اره
خدارو شکر سارا مامان از همه چی خبر داشت اوایل این اتفاقا براشون وحشت ناک بود ولی وقتی چیزی ندیدن که باعث ترسشون بشه عادت کردن اونا هیچوق دوستای واقعی منو ندیدن ولی من ازشون برای مامان وسارا گفتم ولی چیزی از اسنو نگفتم اگه بفهمن اسنو میتونه باهام صحبت کنه اسنو رو از خونه پرت میکنن بیرون البته مامان اسنو رو دوست داره
سارا:کی میایی؟
_بستگی داره چقدر طول بکشه
سارا:خیل خب...به مامان میگم سرت درد میکرد رفتی بخوابی
_در اتاقو قفل کن خب؟
سارا:از پنجره میای دیگه؟
_اوهوم
کارمون تو اشپزخونه تموم شد تا عصر که گین بیاد وقت داشتم برگشتم پیش بقیه صدای شاد وبشاش سهیل توجه تینجر هارو جمع کرد
سهیل:جک وجوونا دقت کنن کی پایه بازیه؟
romangram.com | @romangram_com