#تولد_نفرین_ها_پارت_13
یه هو جلوم ظاهر شد
_ترسوندیم
نفس نفس میزد:ببخش...داشتم...سنجابارو. ..
_باز دنبال سنجابا کرده بودی؟
گین:اونا خونه منو خراب میکنن
اهان راستی گین ...اون جنی هست که تو خونه یعنی توی ویلای ما زندگی میکنه تو یه درخت قدیمی بهش نگاه کردم موهای سفید که تو صورتش ریخته بود با چشمای فیروزه ای لباساشم یه لباس سفید پوشیده بود دکمه ای با شلوار کرم با کفش ال استار سفید
گین:کاریم داشتید صدا میزدید
_اره داریم ناهار میخوریم میخوام اسنو رو نگه داری
اسنو با انسان ها حرف نمیزد ولی با گین میتونست
گین:به یه شرطی
_چه شرطی؟
گین:از عصر با من باشی تو کلبه جشنه میخوان تو هم باشی
romangram.com | @romangram_com