#تولد_نفرین_ها_پارت_10
_چیه مامان؟
سرم رو اوردم بالا دیدم عمه ومهنازم اونجان با زن عمو های بابا از هول دوباره سلام کردم همشون با تعجب بهم نگاه میکردن
مامان:کیارا بیا بشقابارو ببر خواهرت صدا زدم پس کوش
رفتم جلو بشقاب هارو خواستم بگیرم که یکی اونارو زودتر از من گرفت
عمه:هدیه(مامانم)مگه نمیبینی اون جونور دور دستشه چجوری بشقابارو میدی بهش میخوای بکشیمون؟
مامان بهم نگاه انداخت بیحوصه از اشپزخونه زدم بیرون ورفتم تو پذیرایی
_سارا مامان با تو کار داره
سارا:امدم
وزود از کنارم رد شد منم برگشتم برم همونجا رو مبل تکی بشینم که سهیل پرید روش ونشست وبا لبخند بهم نگاه کرد دوست نداشتم برم پیش بقیه بشینم ولی ناچار رفتم پیش دنیا وبا فاصله ازش نشستم
دنیا:خوبی کیارا؟
_ها؟اره ممنون تو خوبی؟
دنیا:اوهوم اوضاع درس چطوره؟
romangram.com | @romangram_com