#طنین_پارت_168
باز هم با سرزنش به من نگاه می کند. همیشه سعی کرده بودم طوری رفتار کنم که خجالت زده نباشم اما حالا واقعاً شرمنده ام! حالا می فهمم چطور گاهی همراه جو غالب حرکت می کنیم و خودمان هم متوجه نمی شویم. من هم برای دقایقی شده بودم مثل بقیه. من که آمدم تا کار کنم همراه رفتاری شدم که خودم همیشه از آن گله می کردم. یاد روزهای اول کارم در شرکت جاوید افتادم و سخت گیری های حسین و بعدها که می شنیدم بچه ها پشت سرم می گفتند از حسین سخت گیرتر شدم. یاد وقتی افتادم که مچ کاوه را موقع بازی آنلاین آن هم سر پروژه گرفتم. واقعاً به شایسته حق می دهم. من نباید با این جو همراه می شدم. بچه ها یکی یکی از اتاق خارج می شوند. شایسته همان طور می ایستد. حمیدی پشت میزش می رود و چیزی را چک می کند. من هم لپ تاپم را باز می کنم. حمیدی سخت مشغول است. نگاه سنگین شایسته را روی خودم حس می کنم. سعی می کنم حواسم را به کار بدهم تا بتوانم علت اختلال را بفهمم. هر چند هنوز چیزی از ساختار شبکه این جا نمی دانم. چند دستور می زنم. همه چیز را دوباره تست می کنم. مطمئن می شوم. به شایسته نگاه می کنم.
-آقای مهندس احتمالاً اینترنت از مخابرات قطع شده.
حمیدی نگاهی از سر سپاس به من می کند. بعد به شایسته نگاه می کند.
-حتماً همین طوریه.
شایسته هنوز عصبانی است.
-تماس بگیر با مخابرات ببین موضوع چیه؟
حمیدی گوشی را در دستش می گیرد. تلفن شایسته هم زنگ می خورد. گوشی اش را جواب می دهد. از مکالمه اش می فهمم علت قطع شدن اینترنت را توضیح می دهد. حمیدی گوشی را قطع می کند. به شایسته که تازه تلفنش تمام شده نگاه می کند.
-اختلال سراسری از طرف مخابرات اتفاق افتاده. معلوم نیست تا کی برطرف بشه. خب مهندس دیدید تقصیر ما نبود الکی این همه سر و صدا کردید؟
از این همه پررویی حمیدی تعجب می کنم. قبل از این که شایسته جوابی بدهد در باز می شود و حقی با خیالی وارد می شود. به شایسته نگاه می کند.
-اینترنت قطع شده ها. معلوم نیست باز مشکل از کجاست.
romangram.com | @romangram_com