#طنین_پارت_10


-باشه برو جدول زمانیت رو بیار.

به اتاقم رفتم. سریع وسایل مورد نیازم را برداشتم و برگشتم پیش حسین. داشت ریز نگاهم می کرد. رفتم جدول زمانی و ریز کارها را برایش روی میز جلسه اتاقش باز کردم و حین توضیحاتم سعی می کردم پروژه را عقب تر از چیزی که واقعاً بود نشان بدهم. خیلی خیلی عقب تر. او هم دقیق به حرف هایم گوش می کرد.

-به نظرم داری یه کم عقب میفتی. نیروی کمکی می خوای؟

-نمی دونم. راستش دلم نمی خواد الان کسی رو اضافه کنم. فکر نمی کنی اگه خودم بیشتر زمان بگذارم برسم؟

-امروز چی کاره ای؟

در حالی که در دلم به نقشه خبیثانه ام فکر می کردم با خودم گفتم داریم به قسمت شیرین ماجرا می رسیم.

-امروز هیچی با زهره میرم بررسی سرورها. فردا هم با کاوه میریم برنامه های سرورها رو نصب کنیم.

-خب همین امروز کاوه رو هم با خودت ببر زهره کار خودش رو انجام میده تو و کاوه هم کار خودتون رو.

-یعنی هر دو تا کار رو همزمان انجام بدم؟

-مثل این که خودت الان گفتی از پروژه عقبی ها؟

romangram.com | @romangram_com