#تنهایی_رها_پارت_149

سرشو پایین انداخت و با خجالت گفت:

_میشه یه چیزی برای ناهار درست کنید راستش من چند روزه که نیمرو می خورم یواش یواش دارم شکل مرغ میشم.

از این حرف دکتر بی اختیار خنده ام گرفت و زدم زیر خنده روی یکی از کاناپه ها لم داد ونگاهی به من انداخت وخندید

- باور کنید راست میگم دیگه از تخم مرغ خسته شدم.

_نگاهی ملتمسانه به من انداخت لبهای زیبایش راجمع کرد و بریده بریده گفت:

_میشه... میشه

سکوت کرد و چیزی نگفت

_بفرمایید آقای دکتر هرچی بگید درست می کنم من همه ی غذاهارو می تونم درست کنم بگید تعارف نکنید.

_راستش مدتی قرمه سبزی دلم می خواد چند روز پیش رفتم رستوران اما غذای بیرون مثل خونه نمیشه.

_باشه حتما اما وسایل قرمه سبزی دارید؟

از جایش بلند شد و با شور وذوق گفت:

_البته دنبال من بیاید سادات خانوم عادت داشت همه چیزو بسته می کرد توی یخچال می زاشت حتی لوبیا پخته داریم بفرمایید.

دریخچال رو باز کرد گوشت سبزی و لوبیا رو روی میز گذاشت از توی کابینت قابلمه در آورد همه ی وسایل رو سریع حاضر کرد.

_اینم برنج البته چون دیره می تونید گوشت رو توی زودپز بزارید اینم زودپز برقیه

به زودپزروی کابینت اشاره کرد

- ببخشید به زحمت افتادید من میرم اتاقمو تمیز کنم تا غذا حاضر میشه.

_نه نه من جارو می زنم هنوز تا شب وقت داریم.

romangram.com | @romangram_com