#تنهایی_رها_پارت_142


_خواهش می کنم وظیفه ام.

_نه شما هیچ وظیفه ایی ندارید به کارهای منزل من برسید این از بزرگواری شماست که وقتتون رو در اختیار من می زارید.

- به هر حال من خودم دوست دارم به شما کمک کنم چهارشنبه و پنج شنبه کلاس ندارم جمعه ام که بیکارم پس وقتم گرفته نمی شه.راستی ببخشید این سوال رو می پرسم چرا سادات خانوم شما رو ترک کرده؟

دکتر چند دقیقه سکوت کرد وبا صدای بلند خندید.

وای خدا وقتی می خنده بیشتر عاشقش میشم دلم ضعف رفت براش

- هه هه هه اون از بچگی منو بزرگ کرده حالا که من بزرگ شدم هی بهم امر ونهی می کنه بهم میگه زن بگیر چرا انقدر نامرتبی چرا و چرا وچراهای دیگه منم هی نافرمانی می کردم تا اینکه سه روز پیش به من گفت من دیگه پیر شدم نمی تونم کارهای تو رو انجام بدم فکر کسی دیگه برای کارهای خونت باش برو زن بگیر..و رفت شهرستان خونه پسرش و منو با این همه گرفتاری تنها گذاشت.

_گرفتاری؟!

_بله گرفتاری آخه مهمونای من از امریکا میان دو آقا ویک خانوم هستند از دوستای پدر البته ایرانین ولی اونجا زندگی می کنند.باید سنگ تمام بزارم اخه از اون آدمهایی هستند که مال و ثروتشون رو به رخ مردم می کشند و فخر می فروشند بخصوص دختری که همراشونه خیلی لوس و مغروره منم نمیخوام مسخره اونا باشم.

_بله فهمیدم واقعا این ی گرفتاریه اما نگران نباشید من قول میدم همه ی کارها به خوبی پیش بره و سربلند شید.



_ممنون خوب می دونم که شما خانوم با استعدادی هستید فردا که کلاس ندارید؟

_نه کلاس ندارم.

_میشه فردا صبح زحمت بکشید بیاید خونه ببینید چی کم و کسر داریم تا تهیه کنم..

_بله ولی من منزل شما رو بلد نیستم.

_باشه مهم نیست فردا صبح جایی کار دارم ولی راس ساعت نه صبح در خوابگاه منتظرتم.

_من فردا منتظر شما می مونم.


romangram.com | @romangram_com