#تنهایی_رها_پارت_134


- بله چرا همین الان حاضر میشم از جام به سختی بلند شدم ولی تعادلم را از دست دادم به شدت روی صندلی افتادم.دکتر تکان سریعی خورد و به طرفم آمد.

_خانوم آزادی شما حالتون خوب نیست؟

لبهامو از شدت درد به هم می فشردم و دندانم را به لبم فشار دادم

- چرا خوبم چیزی نیست.

نگاهش به چشمانم دوخته و به آرام گفت:

قلبت درد میکنه؟

نگاهم به نگاهش گره خورد.

با نگاهش مثل اینکه همه ی دنیا روی سرم خراب شد خدایا چه نگاه مهربان و دلنشینی

گلوم گرفته بود و کنترلم را از دست دادم اشکهای درشت از گونه هایم به زمین می چکید.

- آی قلبم

دکتر سریع به داخل اتاقش رفت و گوشی پزشکیش را آوردقبل از هر کاری در ورودی را بست تا کسی مزاحم نشه فشارم خیلی پایین بودگوشی را روی قلبم گذاشت قلبم ازهمیشه تند تر می زد.نگاهی امن ومهربان به من انداخت

- آرام باش نترس چیزی نیست چند نفس عمیق بکش.معذرت می خوام باید کمکتون کنم تا روی تخت بخوابید

زیر بازوم وگرفت و وارد اتاق خودش شدیم به کمکش روی تخت خوابیدم بدنم داغ شده بودنمی دانم از چی و چرا می ترسیدم ...



گوشیشو روی میز گذاشت سعی کردم بلند شم برگشت طرفم

-نه استراحت کن چندقیقه می رم بیرون ومیام


romangram.com | @romangram_com