#تنهایی_رها_پارت_104


باشه آماده شید میرسونمتون

وقتی رفتن وارد حال شدم

مامان ناراحت وگرفته به نظر می رسید مشغول پاک کردن سبزی بودکمی آب دهنم وقورت دادم و به طرفش رفتم مشغول پاک کردن سبزی بود کنارش نشستم.

_مامان

هول شدهپ

_بله رها جان توای عزیزم.

لبخندی زدم

- چرا گرفته ایی من دیگه از دست شما ناراحت نیستم البته شما بین من وسعید فرق گذاشتیدواین برام خیلی گران تمام شد اما به هرحال گذشت دیگه بهش فکرنکنید..

اشک توچشمای مامان حلفه بست ومحکم بغلم کردو به سینه فشورد

-راست می گی دختدم مارو بخشیدی ؟

-آره مامان

منو ازخودش جداکردصورتمو غرق بوسه کرد

لخندی زدم

-می خوام ی خبر خوب بهتون بدم خیلی خوب

مامان خنده ای کرد

_خبر خوب چه خبری زود باش بگو؟


romangram.com | @romangram_com