#تلنگر_سیاه_پارت_87

با رنگی که تو تاریکی پریدگیش هم مشخص بود به سمتم برگشت و گفت :

من.. من دیدمش .

با تعجب گفتم :

چیو ؟کیو؟

اشاره ایی به مسیر تاریک روبه رومون کرد و گفت :

اون بچه . اونجا بود .

خواستم چیزی بگم که با شنیدن یه صدای خش خش بد ، دستم رو روی گوشام گذاشتم .

انگار که یکی با ناخنش روی دیوار می کشید ‌.

لعنتی ایی گفتم و به سمت بچه ها برگشتم و گفتم :

کی داره ناخنش رو روی دیوار می کشه ؟

وقتی کسی جوابی نداد .

فهمیدم که شخص هشتم توی این خونه داره این کار رو می کنه .

هم زمان با وزیدن باد سردی که لرزه به بدن هممون انداخت ،

صدای خنده ی بدی توی اون تونل منعکس شد .

ساورا زیر لب گفت :

لعنتی اینجا اصلا حس خوبی رو به من نمیده ‌.

نگاهی به چهره ی ترسیده ی بچه ها انداختم و با تردید گفتم :

فکر کنم برای امروز بس باشه بریم دیگه طبقه ی بالا.

بچه ها رفتن و منم بعد از اینکه یک نگاه به محوطه ی پیش روم انداختم خواستم ،

از جام تکون بخورن که یه چیزی دور پام بند شد ‌.

با ترس و نفس نفس ، سرم رو پایین گرفتم و به چیزی که دور پام بند شده بود خیره شدم .

romangram.com | @romangram_com