#تلنگر_سیاه_پارت_65
با صدای ضعیفی سوگل رو صدا کردم. این دختراگه نبود چی می شد؟
سوگل.
با شنیدن صدای داهی که خیلی اروم صدام می کرد ،
دست از نگاه کردن به ساهی که هنوز خوابیده بود ، برداشتم.
پسر جذابی بود. ولی نه برای من بلکه برای دلنواز.
با قدمای اروم به سمت دستشویی می رفتم که با دوباره شنیدن اسمم قدمام تند تر شد.
وارد دستشویی دیدم و با دیدن داهی که کم مونده بود بیهوش بشه و شبنم که روی سرامیکای سفید رنگ چرکی افتاده بود و از دهنش کف بیرون میزد ، هول کردم.
با وجود سابقه ی خر خونیم و کارام. بازم هول کردم.
نمی دونستم اول به داهی که درحال بیهوش شدن بود برسم یا شبنم که کم مونده بود فلج بشه.
با فکری که به سرم زد ، جونی تو بدنم دوید.
ساورا رو بلند صدا کردم که با خونسردی وارد دستشویی نسبتا بزرگ شد و گفت چیه؟
نگاهی به داهی که چشماش در حال بسته شدن بود کردم و گفتم :
داهی رو ببر نزدیک شبنم.
با تعجب گفت : مگه میخوای عقدشون کنی؟
با تحکم گفتم :لطفا ببرش.
کمی ساورا رو به سمت شبنم هول داد و گفت :
دوست خل و چل داشتنم یه عذابه.
درحالی که دهن لرزون شبنم رو بادستم باز می کردم ، رو به ساورا گفتم :
دست داهی رو ببر داخل دهنش.
با تعجب گفت :چی؟
romangram.com | @romangram_com