#تلنگر_سیاه_پارت_4


صدای ظریف یه دختر رو شنیدم که گفت :

مگه اون خونه چی داره ؟

پسرک کوتاه قد به سمتش برگشت و گفت :

سوال خوبی بود بگو اون خونه چی نداره .

جن و روح و .. هر چیزی که فکرش رو بکنین .

نگاهی به دخترک که رنگش پریده بود , انداختم و درحالی که مخاطبم با پسر کوتاه قد ترم اولی بود , گفتم :

اصلا تو این اطلاعات رو از کجا اوردی ؟



صحرا

توی محوطه دانشگاه روی نیمکت نشستم ."و برگشت به اون خونه کذایی"مثل همیشه ذهنمو درگیر خودش کرد.بازم باید برگردم پیش زندان بانم .چه جالب!!

زندان بانی که کل زندگیمو نابود کردو من بازم پیشش برمیگردم که بازم نابودم کنه.هه البته اگه چیزی ازم مونده باشه.

ممکنه روزی از دستش خلاص شم؟؟

کاش راهی بود!!اما واسه منی که نه پول دارم نه سرپناه هیچ راهی نیست .

بازم مثل همیشه با کلمه بیخیال بالاخره تموم میشه ذهنمو ظاهرا ازاد کردم"و به صدای دانشجوای خندون اطرافم گوش سپردم:

_اون خونه پر اشباحه تاحالا کسی از اونجا زنده بیرون نیومده!!!

_اون روحا متعلق به قبرستون پشت خونس واقعا وحشتناکه.

_اره ولی پول خوبیم توشه.!!

_درسته ولی کی حاضر میشه بخاطر کلی پول جونشو به خطر بندازه؟؟

این دقیقا چیزی بود که من میخواستم یجا واسه زندگی و دوری از زندان بان مغرورم.به سرعت از جام بلند شدم و وارد جمعشون شدم .سوالی که ذهمنو درگیر کرده بود پرسیدم:

_حالا مجانیه؟


romangram.com | @romangram_com