#تلنگر_سیاه_پارت_123
به نظرت ساهی بود؟
دلنواز نذاشت حرفم رو تموم کنم و با جیغ گفت :
واای یعنی بیدار میشه ؟
پوزخندی زدم و به سختی از جام بلند شدم و به سمتش رفتم .
دلنواز با ترس تو خودش جمع شد . حتما فکر می کرد میخوام بزنمش !!
پوزخندی زدم و کمی اونورتر بالای سر ساهی ایستادم و بهش خیره شدم .
دوست داشتم که بیدار نشه مشکلی بود ؟
داهی ام کنارم ایستاد و همه به ساهی خیره شدیم .
بعد از چند دقیقه که بهش زل زدیم . وقتی اتفاقی نیوفتاد شبنم گفت :
فکر کنم توهم زدید . خیلی تخیلی هستید .
داشت حرف خودم رو به خودم پس می داد لعنتی!
خواستم برگردم که ساهی خیلی ناگهانی چشماش رو باز کرد .
اونقدر ناگهانی که من از ترس قدمی به عقب گذاشتم و داهی نفساش تند شد و شروع به عرق ریختن کرد .
و دلنوازم ...
یعنی انقدر خوشحال شده بود که غش کنه ؟
با اولین چیزی که ساهی گفت :
همه امون به خودمون اومدیم غیر از دلنواز .
ساهی _دستام رو باز کنید
بدنم رو حس نمی کنم اصلا.
پوزخندی زدم و رو به سوگل گفتم :
برو معاینه اش کن لطفا .
romangram.com | @romangram_com