#تحمل_کن_دلم_پارت_7

_ ای دختره ی شیطون... دخترم چه دست پخت خوبی هم داره.

_ نوش جونتون بابا جونم.

_ راستی بابا یادم رفته بود در مورد آموزشگاه موسیقی باهاتون صحبت کنم.

_ چی شده؟؟

_ دیروز امیر زنگ زد و گفت واسه ماهه دیگه همایش داره که تک خواننده و نوازنده این همایش منم باید پیانو بزنم و بخونم استاد ریاحی هم برای یکی از اقوامش مشکلی پیش اومده مجبور شده بره کانادا. امروز یه استاد جدید قراره بیاد بهم تعلیم بده.

_ این که خیلی خوبه. بعد امیر تو این همایش چیکارس؟

_ امیر رئیسه آموزشگاه دیگه. یعنی تمامه برنامه هایی که تو همایش اجرا میشه از امیر سر چشمه میگیره. یه جورایی میشه گفت مدیر برنامس!

_ موفق باشی دخترم.

_ مرسی بابایی!

بعد از این که نهار رو خودیم بابا باید زود میرفت شرکت. واسه همون بعد از یه استراحت کوتاه رفت.

خب بالاخره فرصت شد من یکم با پیانو تمرین کنم. سمت پیانو سفید رنگ که گوشه اتاق نشیمن جای کرده بود حرکت کردم.

پشتش نشستم و آروم انگشت های ظریفمو روی کلاور های پیانو کشیدم و خوندم:

_ سراغی از ما نگیری

نپرسی که چه حالی ام

عیبی نداره میدونم

باعث این جدایی ام

رفتم شاید که رفتنم

فکرتُ کمتر بکنه

نبودنم کنار تو

حالتُ بهتر بکنه

لج کردم با خودم آخه

حست به من عالی نبود

احساس من فرق داشت باتو

دوست داشتنِ خالی نبود



بازم دلم گرفته

تو این نم نم بارون

چشام خیره به نورِ

romangram.com | @romangram_com