#تدریس_خصوصی_پارت_1

به نام او

در زدم و وارد دفتر شدم. با دیدن خانم مهري و خانم شيبانی لبخند عميقی زدم و سلام کردم. اون دو هم با دیدنم

کلی خوشحال شدن. همدیگه رو بغل کردیم و نشستيم. بچه ها رفتن سر کلاس و ما هم مشغول حرف زدن شدیم.

خانم مهري و شيبانی ناظم و معاون مدرسه اي بودن که من توش درس خونده بودم ولی بعد مدرسه ارتباطمون قطع

نشد و من همچنان باهاشون در ارتباط بودم. تا ساعت دوازده پيششون بودم. موقع ناهار بود. دختر سفيد رویی با

چشمان درشت و عسلی وارد دفتر شد.

ـ سلام.

من با لبخند نگاهش می کردم. اونم لبخندي زد.

ـ ببخشيد خانم مهري کاري داشتيد با من؟

ـ آره، بيا تو در رو ببند.

خانم شيبانی رفت و من هم خواستم برم که خانم مهري گفت:

ـ کجا؟ بشين. کار من به هر دوتون ربط پيدا می کنه.

متعجب نشستم و نگاهش کردم.

ـ ببين مانيا جان، طبق قولی که به مامان دادم من برات یه معلم خصوصی خوب پيدا کردم که داره فيزیک می خونه.

سال آخر فيزیکه و از همه نظر مورد تایيد منه. تازه گاهی مياد رفع اشکال فيزیک با بچه ها.

ـ بله، قبلا دیدمشون؛ البته دورادور.

ـ خب می خواستم آشناتون کنم. بقيش با خودتون. هونيا وافره؛ من شمارشو بهت می دم به مامان بگو با هم حرف

بزنند.

مانيا سري تکون داد و از در اتاق رفت بيرون. منم یکم خانم مهري رو نگاه کردم.

ـ اي کاش ...

نذاشت ادامه بدم.

ـ تو قبلا به من گفته بودي اگه کاري برات سراغ دارم بهت بگم. این کار هم به رشتت مربوطه، هم مورد تایيد مادر و


romangram.com | @romangram_com