#تباهی_به_دست_دوست__پارت_22

با صدای آهنگ همه تو سالن جمع شدن .. چراغ ها خاموش شد ...چشم و چشم رو نمیدید ...اهورا و صدرا هم کنارم اومدن مردونه همراهم ر*ق*صیدن ....بعد از چند مین گمشون کردم جمعیت زیاد

بود نزدیک در اتاقم شدم ...تنها میر*ق*صیدم که یک دفعه......دستی حلقه کمر ظریفم شد .....و سری پشت گردنم قرار گرفت و نفس های گرمش پشت گردنم حس خوبی بهم میداد .... عطر آشناش خوشحالم کرد ،با لذت بوییدم. ...

با صدایی که دلمو میبرد گفت -خیلی خوشگل میر*ق*صی...!

-ممنون داداش.....

پشت گردنم رو گاز ظریفی زد ....

-ا کامیار ....!

-حالا ب*و*سه گرمی مهمون گردن باریکم شد ...اینقدر گرم بود....که وقتی ل*ب*ا*شو به آرومی از گردنم برداشت هنوز گرمی لب هاش ، پشت گردنم رو میسوزوند...

-حالا شد .....

عصبانی شدم و با عصبانیت گفتم -این چه کاری بود !......

-لازم بود عزیزم

در همون حال مشغول ر*ق*صیدن به صورت هماهنگ بودیم ......

-من خواهر دارم مانیا ! و تو هم برادر پس نیازی به خواهر و برادر دیگه ای ندارم ...دیگه بهم نگو داداش .....!

دوباره ب*و*سه ای زد .....


romangram.com | @romangram_com