#سورنا_پارت_97

رهام:وخی عامو ..

حسام:نوچ نوچ زن دادا تو هم 5 سال با من بگردی لحجه ات تغییر میکنه

ایسان:من که حاضرم .اشکال نداره میگم این منار جنبان قضیه اش چیه؟؟؟

حسام:

-هیچی جونم براد بگد کا اون روزا ی قدیم وندیم یه زن وشوور هرشب میخوابیدن تو این مناره هیچی زنه به شووره اینجا شا نگم بیتره بچه نشسته هیچی شووورم کتکش میزدس این منارم هی میجنبیدس ..خلاصه الان ام هست هرزنی به شوورش ... میبرنش اونجا از امشب بپا .خخخخخخخخخخخ

رسما سرخ وسفید شدم چقدر بی پرده حرف میزد .

-خجالتم نکش اصفانیا خواص نفوذ پذیری دارن بی پرده تعریف میکنن .خخخخخ

نگاه به سورنا ورهام کردم که غش غش میخندیدند با اعترا ض گفتم:

-خیلی لوسی اقا حسام واقعا که

حسام:راس گفتم خره اگه باورد نیمیشه از این رهامی بپرس با اون سورنا کا زدین به توپ وتانکی هم ..

رهام شونه بالا انداخت وغش غش خندید .

حسام:رو اب بخندی جووواب دخدر مردوما بده پس .

رهام:حسام جان بسه دارم منفجر میشم .خخخخخ

حسام:از چی؟؟؟خاک به سرت کونن وخی برو دستشوری تا اینجا را به گند نکشیدی ..

-ایییییییییی دلم درد گرفت اقا حسام .خخخ

رهام:بسه خخخخخخخخ بسه بخدا مردم از خنده خخخخخخخخ

سورنا:خخخخخ بمیری حسام ..

حسام:خودت بمیری "بوووووووووووووقققق" .خخخخخ

من رفتم داخل اشپز خونه که یابو اب بدم واقعا از منفی هجده گذشتند اینا وقتی رفتم نشستم سر جام اول ساکت بودند ولی بعد مثل بمب ترکیدند لجم گرفت یک لحظه ایشششی گفتم وغذا واسه خودم کشیدم .

ناگهان سورنا داد زد:

-اوووویییییی ایسان .

این چه طرز حرف زدنه؟؟؟تیز نگاهش کردم .

با اخم گفت:چیزی شده چرا پاچه میگیری؟؟؟یاد نگرفتی واسه بقیه غذا بکشی؟؟؟

با حرص ایستادم ورفتم سمتش وبشقاب رو از دستش کشیدم وبرنج کشیدم واسش یکی یکی از همه رو پر کردم ونشستم سر جام تا قاشق چنگال دستم گرفتم سورنا دادزد:

-هویییییییییییییی دستمال سفره ات کو؟؟؟؟

به شدت قاشق چنگال رو رها کردم ورفتم واسشون دستمال سفره اوردم لبخندی برای حالگیری از من زد وگفت:

-ههه ندیدم بود نمیخواد

باشدت دستمال رو جلوش پرت کردم وگفتم:

romangram.com | @romangram_com