#سورنا_پارت_93

-ایسان .

-ایسان رو از دست دادی سورنا هر کاری کردم توی این چند روز بتونم بات کنار بیام نخواستی واشک هاش ریخت .میدونی سورنا فکرش رو نمیکردم یه روزی برسه که به اضافه پدر ومادرم که ترکم کردن زندگی هم ترکم کنه فکرشو نمیکردم یک روز حبس بشم .دیگه ادم زمین خورده رو روش خاک نمیپاشن واست متاسفم سورنا .

ورفت سمت ح-م-ام ودر رو بست ولی اروم خیلی خ-و-نسرد گریه کرد خیلی خ-و-نسرد تمام حرفاش رو زد یک لحظه از خودم بدم اومد ولی بیخیال اخه اینم ادمه تو باهاش همپر میشی سورنا؟؟؟

خواستم برم بیرون ولی نه رفتم داخل ح-م-ا-مسه بار پلک زد

گفتم:چیه؟؟؟دیگه محرمتم

-میدونی چیه؟؟؟اگه جسمم محرمت باشه هیچ وقت روح وقلبم محرمت نمیشه سورنا اگه با جسمم باشی توی قلبم به عنوان یه رهگذر ساده هم جا نداری .

واسه این که بیشتر روی نروم نره ...

یک ساعت بعد .

بعد از تعویض لباس رفتم پایین .

ساعت 2 ظهر شده بود .

حسام داخل اشپزخونه بود ورهام هم پیشش بود رفتم پیششون

-چه خبر بچه ها؟؟؟از دل ایسان فکر کنم در اومد .

حسام:کور خ-و-ندی از دل ایسان چیزی در نمیاد....ههههه هیچی دارم سلفی رو که از رستوران سفارش دادی رو میچینم داخل بشقاب ها .

-خوبه .راستی بچه ها اسفندیار خودش رو لو داد که من تحت نظرش بودم

رهام:جدی؟؟؟

-اره نگفتم واستون دوهفته دیگه هم یک محموله بزرگ داره با این مدرک ومدرک اخر که دوماه دیگه اس اعدام رو واسش میبرن .من هم راحت میشم

حسام:عالیه که من هم از همایون یه سری سرنخ پیدا کردم

-جدی؟؟؟

حسام:اره ولی تا به حقیقت نپیونده بهت نمیدم .میخوام من هم انتقام داغون شدن دوستم رو بگیرم .

-چاکریم بامرام

حسام:مخلصیم دربس دادا .من برم ایسان رو صداش کنم بیاد .

-باشه .

به حسام ورهام بیشتر از چشمام اعتماد داشتم وایسان هم بهم فهموند خیـ..- ا-..ـتی در کار نیست .

---------

ایسان:

از زیر دوش بیرون اومدم وموهام رو خشک کردم ولباس بسته مناسب پوشیدم کمی هم پودر به گوشه لبم زدم .کمی گذشت دو تقه به در خورد:

-بفر مایید .

حسام:سام علیک بر همشیره گرام

romangram.com | @romangram_com