#سورنا_پارت_92


حسام:چیشده دادا؟؟؟جون دوتای بوگو بینم چیشده .این خ-و-ن-ا چی چیس؟؟؟

رهام:داداش داداش ایسان رو کشتی؟؟؟؟

حسام ورهام به سمت بالا دویدند .من هم جسم بی جونم رو از زمین حرکت دادم وبه سمت اتاق خواب رفتم .حسام بالای سر ایسان گریه میکرد ومیزد توی گوشش:

-زن دادا پاشو جونی حسام پاشو بخدا غلط کردم با این الاغ گذاشتم بمونی .پاشو .

رهام هم به گریه افتاده بود:

-ایسان ترو خدا

یکدفعه ایسان سرفه کرد وخ-و-ن از دهنش به بیرون ریخت .بی جون چشماش رو باز کرد .پلکم رو به هم زدم .خدایا شکرت که نمرده .کمی سرفه کرد وگفت:

-من خوبم خوبم .

ونشست حسام موهاش رو زد پشت گوشش وگفت:

-پاشو کارات رو بکن بریم دیگه اینجا نمونی بهتره .

رهام:

-راست میگه حسام پاشو برو خونه اشون

ایسان:نه پسرا من جام خوبه تقصیر از من بود .میشه برید بیرون؟؟؟

رهام:ایسان .

ایسان:لطفا خوبم بخدا خوبم دیگه .

از برخوردش حسابی جاخوردم حسام ایستاد اشکاش رو پاک کرد وقتی خواست بره با صدای گرفته گفت:

-چند لحظه میایی بیرون؟؟؟

-باشه

همراهشون بیرون رفتم

حسام:چرا زدیش؟؟؟خوش داشتی خواهر داشتی یکی روش دست بلند میکرد؟؟؟

-یکدفعه شد .نمیخواستم بزنمش

رهام:سورنا جان تو بااین کارات داری مارو میترسونی..مگه تو دل نداری داداشم؟؟؟؟

-بخدا نمیخواستم بزنم عصبیم کرد .

حسام سری تکون داد وگفت:

-ما بریم پایین رهام

وهمراه رهام رفتند پایین رفتم داخل اتاق لبخند پژمرده ایی زد وگفت:

-عقده ات تموم شد؟؟؟


romangram.com | @romangram_com