#سورنا_پارت_68


وحشی

هرچی بهش هیچی نمیگم حسابی اعصابم داغون شده بود اگه جلوی چشمم میومد تموم دندوناش رو خورد میکردم .

رفته عطر "س" زده حالا واسه من ادعا هم میکنه فکر کرده من خرم اونجور که تیپ میزنه وبا پسرا ل-ا-س میزنه معلومه ته همه عطرارو میدونه کدومش چیکار میکنه .یک لحظه که پیش من بود روح وروانم بهم ریخت چه برسه به اینکه بیاد جلوی نیماوحسام ورهام وبقیه پسرا اعصابم خیلی داغون بود رفتم ولیوان ابی رو خوردم صدای زنگ در اومد رفتم در رو باز کردم اولش حنانه وهما وحسام وخاله زینب اومدند ودر اخر هم عمو مهدی اُپتیمازش رو پارک کرد وبه ما ملحق شد

رفتیم داخل که صدای زنگ در اومد رهام بود در رو براش باز کردم .

7 نفری نشستیم روی کاناپه های وسط نشینمن

خاله زینب:

-عروس گلم کجاست نمیبینمش پسرم؟؟؟

حسام:اره داداش ابجی ایسان کجاس؟؟؟

-راستش یکم بحثمون شد بالاس .

عمو:برو بیارش پسرم بیارش این خانوم ازبس تعریفشا کرد منا کشت ببینمش چیجورس این عروسمون؟؟؟

یه تای ابروم رو دادم بالا وگفتم:

-عمرا برم

خاله زینب:

-پسرم ادم غرور رو بخاطر عشقش کنار میگذاره .

-خاله ایندفعه فرق داره .

-این چه حرفیه پسرم؟؟؟برو ببینم

عمو:

-بله پسرم نمیدونی کا من چقد برا این زینب جونم غروریما له کردم بدوبرو بیارش بیبینم

وای خدایا من چیکار کنم اخه تیز توی چشمای حسام نگاه کردم خودش فهمید دارم همه تقصیر هارو گردنش میندازم .

حسام:داداش برو عزیزم برو دیگه

با چشمام واسش خط ونشون کشیدم وپوفی کردمو ورفتم سمت راه پله ها دم در اتاق دو دل ایستادم .وای خدا به حق کارای نکرده نه نمیرم .واییی عمو مهدی هم گفت برو بیارش در رو باز کردم ورفتم داخل سریع سرش رو کرد زیر پتو رفتم داخل ودر رو بستم فکر کرده من خرم .ای خدا چرا انقدر این دختر من رو با این حیون گوش دراز مقایسه میکنه؟؟؟

عصبی بودم عصبی ترم کرد با تحکم پتو رو کشیدم وگلوله کردم انداختم گوشه ایی وباصدای متعادل شده که پایین نره داد زدم:

-این چه مسخره بازیه؟؟پاشو ببینم .

- ..

خودش رو کاملا زد به خواب

-ایســـــــان .پاشو والا خ-و-نت رو میریزم ها .

ودستش رو کشیدم واز ت-خ-ت انداختمش پایین ایستاد ودادزد:


romangram.com | @romangram_com