#سورنا_پارت_60
-عوضی .
از پارس سگ وکلا سگ خیلی میترسم سگ به طرفم اومد .
ترسیدم ویکدفعه از حال رفتم وحس کردم بین هوا معلق هستم ودیگر هیچ .
****
چشمم رو که باز کردم سورنا توی چشمم نگاه میکرد
دوبار پلک زدم
لبخند ژکونده ایی تحویلم داد وگفت:
-بی لیاقت
با نفرت پسش زدم ورفتم سمت اتاق ودر رو محکم به هم کوبیدم ودر رو قفل کردم با لگد زد به در وگفت:
-وحشی اینجا طویله نیست این چه طرز برخورده؟؟؟
با حرص دادزدم:
-چرا طویله است توی حیوون هم توش زندگی میکنی
کمی گذشت صدایی نیومد بعد از ده دقیقه کلید داخل قفل چرخید ترسیدم باز خود کثافتشه .
اومد داخل وگفت:
-که طویله اس؟؟؟منم حیونم؟؟؟
ونزدیک ونزدیک اومد .
اینبار عقب نرفتم وبا گستاخی ایستادم وتوی چشماش خیره شدم .
کمی جا خورد ولی به خودش اومد وفریاد زد:
-دیگه حتی حق خروج از اتاق هم نداری تا وقتی که اجازه بدم
پوزخندی زدم که عصبی ترش کرد .
فریاد زد:
-بخدا اگه میشد چالت میکردم .
-ههههه برو بابا
وصورتم رو از اونطرفش کردم .
من رو کشید سمت خودش ودر گوشم گفت:
-خیلی گستاخی ادمت میکنم
-تو اول خودت رو ادم کن اگه میتونی من پیش کش
romangram.com | @romangram_com