#سورنا_پارت_21

-بریم

همراهش راه افتادم من رو برد به دو طبقه پایین تر جایی که کلش رو پلا ستیک گرفته بودن رسیدیم به یک نفر

زن بود لامپ ها روشن شد این که مهتابه بدون هیچ حجابی بودش .

-پسر جان دیشب گذشت دیگه به دردم نمیخوره

با سکوت نگاه کردم دور دهنش رو کهنه ایی پیچیده بود که نتونه جیغ بزنه تکیه زدم به ستون خودش رو تکون میداد واشک از چشماش سرازیر شده بود دست اسفندیار نمی افتاد از من ضربه میدید خدا خیرت بده اسفندیار

اسفندیار رو به نوچه اش:میلاد بیار اون میله ارو ..

-چشم قربان

کمی گذشت میلاد همراه یک میله چهل سانتی گداخته اومد

-ببین سورنا جان انتقام شیرین تراز بخششه نه؟؟؟

- ..

میله رو با انبر دست توی دستاش گرفت میله یک میلگرد پهن بود یعنی میخواد چیکار کنه؟؟؟

به چشمای اسفندیار نگاه کردم توسی سبز وسرد سردیش ادمو میکشت سیبیلی خرمایی رنگ موهاش داشت وپوستی سفید وسط سرشم انگاری که طی زده بودند برق میزد .خخخخ

میله رو جا به جا کرد رفت سمت مهتاب دست کشید به ا-ن-د-ا-مش وگفت:

-عزیزم خیلی تلخه جزایی هم داری وخودتم خوب میدونی مگه نه؟؟؟

مهتاب از ترس میلرزید و من از همیشه بی روح تر به یک ادم در حال مرگ نگاه کردم

ومیله گداخته رو گذاشت رو ا-ن-د-ا-م مهتاب....اوه اوه چه هیجانی مهتاب از درد از حال رفت حقشه سریع میله گداخته رو جدا کرد که پوست مهتاب یکدفعه از جا در اومد .

دادزد:میله بعدی

میله بعدی رو به دستش دادند یکی زد توی صورت مهتاب بهوش اومد وخ-و-ن ازش چکه میکرد یکدفعه میله رو کرد داخل "...".توی دلم دهنم رو اندازه غار باز کردم وبا تعجب در ظاهر زل زدم بهش این که از من هم سنگدل تره کمی که گذشت مهتاب شل شد خب مرده دیگه کمی کف دستم عرق کرد ولی خودم رو خونسرد نشون دادم

اسفندیار:نمایش خوبی بود سورنا جان؟؟؟

-عالی چه افکار مارکسیستی دارید .

-این منم دیگه پسر جان سورنا ادم باید سنگ باشه از این به بعد که باهم کار میکنیم هروقت از این برنامه ها داشتم صدات میکنم

باهاش دست دادم وگفتم:خوشحال شدم از اشناییتون

-من هم

ورفتم سمت ماشین سرم به شدت درد میکرد این چه طرزش بود؟؟؟

موبایلمو نگاه کردم 20 تا میس کال ودرخواست تماس داشتم ولی دستهام میلرزید این اخر پست بودنه .

وای خدای من میله رو تا ته فرو کرد همش یادم میاد کسی که دیشب پیشم بود امروز چیشد .

اوففففف اون سه تایی که مردن تقصیر از من نبود از کشتن نیلوفر یکم احساس بدی داشتم .اونم شاید نمرده باشه .

ولی تمام افکار رو از خودم دور کردم خدای من وای مگه یه ادم میتونه با زنش این کارو کنه؟؟؟

romangram.com | @romangram_com