#سورنا_پارت_103

وای خدا حالا چه غلطی کنم؟؟؟

رفتم وبه پاش افتادم:

-ترو جون عزیزت بذار برم ترو خدا .دلم واسه خانواده ام تنگه .

-قیچی میارم گشادش کن .

-سورنا جون من .

واشک تمساحم رو شروع به ریختن کردم .

دادزد:بسه .

-ایشالله بمیری .

ایستادم وچشمام رو توی چشماش دوختم وگفتم:

-فکر میکنی ارمین زنده ات میذاره؟؟؟به محض اینکه بفهمه نیستم وغیبم زده دنبالم میگرده .

رگ گردنش زد بیرون ومحکم زد توی گوشم دادزدم:

-بزن عوضی یه روز عشقم میاد ونجاتم میده .

-گور بابا عشق خخخخخ بشین تا بیاد

عوضی

حیوننن دادزدم:کثافت در مورد عشقم درست حرف بزن .

اونطرف صورتم هم سوخت .

-ببین ایسان خانوم اگه واسه همه قاطی پاتی میکنی واسه من یکی تاتی تاتی میکنی جونم آره .

ورفت از اتاق بیرون ودر رو بست قفلشم کرد عوضی دویدم سمت در وبا مشت ولگد بهش کوبیدم فایده نداره

انقدر زدم که از حال رفتم باید بشینم وفکر یک نقشه بهتر باشم .

---------

سورنا:

حسام:داداش چه خبراز .

حرف توی دهنش با اومدن حنانه وهما ماستید .

بعد هم بادیگارد ها اومدند .

-اقا خانوم فرار کرد .

-عه مردشور ریختتون رو ببرن که یک کار درست بلد نیستین انجام بدین جای مغز توی سرتون جلبک پرورش داده بودن الان جواب میداد ..

-اقا .

-ببیند دهنتو زود برید دنبالش من هم اومدم تایک گلوله حرومتون نکردم .

romangram.com | @romangram_com