#سلطان_پارت_100


تویک لحظه غافل گیرم کردو خودش رو به لبم رسوند.

باحرص و وحشیانه لبم رو می مکید و لابه لاش گاز می زد ،انقدروحشیانه این کاررو می کرد،که جیغم می رفت هوا واون باشنیدن صدای جیغم حریص تر می شد.

توهمون حالت من رو عقب عقب بردو انداخت روی تخت ،روم خیمه زدوسرش رو تو گودی گردنم برد،باحرص گلوم رو می مکید.

ازشدت سوزش جای گازهایی که می گرفت اشکم دراومداماجرات اعتراض نداشتم.

بلند شد خودش رو ازم جدا کرد،تمام لباس هاش رو درآورد بادیدنش اون طور لخت جلوم با شرم چشم هام رو بستم و فریاد زدم توام با دردو درماندگی:

_خدایا نجاتم بده،من نمی تونم،کمکم کن.

بلند خندیدو به سمتم اومد ،دستش رو روی رون پام گذاشت،آروم نوازش گرانه دستش رو بالا و پایین کشید خودش رو روم خم کرد.

بازوم رو گرفت،

_بچرخ...

_نه ،توروخدا ولم کن ،

بلند دادزد،جوری که از وحشت لال شدم و چرخیدم.

کنارم دراز کشید خودش رو کامل ازپشت به بدنم چسبوند،جیغ زدم...

دیگه کارم تمام بود...

تمام بدنم شروع کرد به لرزیدن،امااون گرگ گرسنه با جون دادن آهو دلش به درد نمی اومد.

romangram.com | @romangram_com