#سکوت_یک_تردید_پارت_20


_یک و نیم خانوم خوش خواب.....

حق با دریا بود زیادی خوابیده بودم....ولی چیزی نگفتم که جوگیر نشه....

ایییشی به دریا گفتم و از کنارش رد شدم و به سمت حموم رفتم....

بعد از یه دوش حسابی اومدم بیرون و لباسامو پوشیدم و از اتاقم خارج شدم....دریا و نیاز رو دیدم روی یه مبل نشستن و دارن حرف میزنن....نیاز تا منو دید گفت:عصرتون بخییر نگاه خانوووم....

سرمو تکون دادم و اوهوومی گفتم بعدشم گفتم:مامان کوووو!!!؟؟؟؟؟؟

_رفته خونه خاله مینا.....

یهوووو دریا یه جیییغییی زد که دومتر پریدممم....

_واااااای دریا چته از صبح هی جیغ جیغ تو شکم مامانتم فکر کنم جیغ جیغ می کردی....

دریا:خفه دختره چش سفییید مگه قرار نبود به این جییگره زنگ بزنی!!!؟؟؟

_جاااانم!!!؟؟؟جیییگره!!!؟؟؟

_خدابنده دیگه....

نگاهی به نیاز کردم و گفتم:بعله بی بی سی خبر هم که فعال....

نیاز:پاااشووووو پاااشو بدووو بیا بین منو دریا بشین زنگ بزن بهش.....مدیووونییی فکر کنی ما فضولیمااا....

_نه بابا اصلا شماها کنجکاوید فقط ....

این رو گفتم و به سمت اتاقم رفتم و گوشیم رو برداشتم و اون کارت هم از توی کیفم برداشتم...از اتاق خارج شدم و همونجور که وایستاده بودم شمارشو گرفتم که دریا و نیاز هم با سرعت فوق دووو اومدن و اونطرفی که گوشی رو با دستم به گوشم گرفتم وایستادن....بعد از شیش هفت تا بوق جواب داد:بعله بفرمایید...

_سلام کیانی هستم...

_بله فهمیدم...

_خب!!!؟؟


romangram.com | @romangram_com