#سکوت_یک_تردید_پارت_16
جلل خااالققققق این از کجا فهمییید!!!!؟؟؟؟
گفتم:نترسید می تونید امتحان کنید اگه چیزی توش بوود هر کاری که بگید میکنم....
اوااااا این چی بود من گفتمممم!!!؟؟؟؟وااای خاک بر سرت ورپریده اینم که پرروعه معلوم نیس چی ازت بخواد...
یه تای آبروشو بالا انداخت و گفت هر چیزی!!؟؟؟؟
_هرچیزی ام ک.....
وسط حرفم پرید:باشه قبول...
و درو بست....بیششششعععععوووور بی ادددددب...یه تشکر هم نکرد....
از پله ها پایین رفتم...به در خونمون رسیده بودم که در طبقه بالا با شدت باز شد و بنده خدا به حالت فوق دو از پله ها اومد پایین قبل از این که به من برسه درو بستم....بعد از چند لحظه در خونه به شدت زده شد....یکی با تمام توانش به در می کوبید....خییلییی شیک و مجلسی در و باز کردم و با قیافه فوق عصبیش رو به رو شدم....لبخندی حرص دربیار زدم و گفتم:اتفاقی پیش اومده آقای بنده خدا!!؟؟اااا ببخشید یعنی خدا بنده....
انگشت اشاره اش رو تهدید وار جلوی صورتم تکون داد و با صدای عصبی گفت....صبر کن صبر کن فقط یه بلایی سرت بی.....بقیه حرفش رو نتونست بزنه دستش رو جلو دهنش گرفت و به سرعت از پله ها پایین رفت....اخییییی نااازیییی حالش بهم خووورد...خخخخخخخ حقته چلغوووز خان.....
درو بستم و جلوی در نشستم....پقی زدم زیر خنده بلند بلند میخندیدم....واااای خدااااا قیافش خییلییی باحال شده بووود...سریع از جام بلند شدم و به سمت پنجره ای که رو به حیاط خونه بود رفتم....بنده ایشالا درد و کوفت و حناق بگیره خدا رو دیدممم که شیلنگ آب رو گرفته رو سرش و هی آب میکنه تو دهنش و تف می کنه بیرووون...خخخخخخخ....بعد شیلنگ رو ول کرد و به سرعت به سمت در ساختمون رفت و خارج شد....وااااییییی خداااااا.....قیافش چقدر باحال شده بووووود همونجور می خندیدم که نیاز اومد...
_واااا!!؟؟نگاه!!!؟؟؟؟چته!!!؟؟؟؟؟
از خندیدن دست کشیدم و ماجرا رو با آب و تاب واسش تعریف کردمم....بعد از تموم شدن حرفاام نییازوو میگی همونجا نشست دلشو گرفته بود و می خندییید....تو حال و هوای خودمون بودیم که صدای کوبیده شدن در ساختمون اومد....دوباره از پنجره به بیرون نگاه کردم بنده خدا رو دیدم که یه کرانچی دستشه و مشت مشت می کنه تو دهنش خخخخخخخخخ
نیاز هنوز داشت میخندید اخییی فدااییی خنده هات بشم من....تو این یه ماه شاید این دومین بار باشه که خنده اش رو میبینم....
تو این فکرا بودم که زنگ در خونمون زده شد....به سمت در رفتم و بازش کردم .......
خدابنده:ببین دختره چمووووش تلافی کارت باشه واسه اخر ترم....فقط شرطی که بالا بستیم رو یادت نره.....اینو گفت و بدون این که منتظر جواب من شه از پله ها رفت بالا......
درو بستم و به در تکیه دادم....ایی واااای عجب غلطی کردمااا شک ندارم میندازتم این ترم خب تقصیر خودش بود اخه اگه من تلافی نمیکردم دق میکردم.....با صدای مامان به خودم اومدم:نگاه کی بود!؟؟؟؟
نگاهی بهش انداختم موهاش خیس بود تازه از حموم اومده بود....
_هیچی مامان استادم بود اومده بود تشکر کنه....
romangram.com | @romangram_com