#سکوت_یک_تردید_پارت_111
_تو انقدر پستی که به کسی که دخترته هم رحم نمی کنی مرتیکه عوضی.......
_..............
_معلومه من واسه بچه هام هرکاری می کنم اینم می دونم که تو چه آدم پست و کثیفی هستی و هرکاری از دستت برمیاد.....
_.............
_به تو هیچ ربطی نداره لازم باشه خومم فدا می کنم مرتیکه عوضیییی.....
دیگه بیشتر از این به حرف ها اون آدم با بابا گوش ندادم و به سمت در ورودی خونه رفتم و خارج شدم....تو راه شرکت به این فکر میکردم این آدم کیه!!!چه آسیبی به من یا نیاز زده!!!اصلا این آدم با بابا چه نسبتی داشت....اوووف خدا....همچی واسم گنگ بود....نه چیزی از حرفای بابا با اون آدم میفهمیدم نه درک میکردم...
وارد شرکت شدم سلام کوتاهی به منشی گردم و به اتاقم رفتم....سعی کردم به چیزی فکر نکنم و مشغول کارکردن شم....اما مگه میشد!!؟؟همش حرفای بابا با اون آدم تو سرم میپیچید داشتم دیوونه میشدم!!!!!....واااای خدااا این آدم کیه اخه کیه!!!!چه مشکلی با بابا داره!!!!!
واااای خدااا کمرم....چقدر امروز کار کردم....انقدر خم شده بودم رو برگه ها کمرم داشت میشکست....اشکال نداره عوضش همه کارامو انجام دادم....نگاهی به ساعتم کردم....هشت شب رو نشون میداد...امروز خیلی بیشتر از ساعت کاری مونده بودم تا کارامو انجام بدم....کش و قوسی به بدنم دادم که گوشیم زنگ خورد...به صفحه اش نگاه کردم نیاز بود....جواب دادم:
_جونم نیاز!!؟؟
_سلام نگاه خوبی!!؟خسته نباشی..
_خوبم مرسییی...
_میگم چیزه نگاه خیلی خسته ای!!؟؟
_تقریبا چطور!؟؟
_نه هیچی ولش کن خسته ای....
_نه نیستم دیوونه بگو...
_یه کار واسم انجام میدی!!؟
_چه کاری بگو...
_امروز خونه یکی از دوستای آرتان دعوت بودیم....یه پلاستیک برداشتم همچیو گذاشتم توشا اما لباسمو که رو تختم بود برنداشتم....میگم چیزه زحمتت میشه ها ولییی میشه برام بیاریش!!!!
اییییی واااای خیییلی خسته بودم حسش نبود اما دلمم نمیومد دل نیاز رو بشکونم...
romangram.com | @romangram_com