#شروع_از_پایان_پارت_73
صدای آرش و شنیدم که با لحن بچه گونه ش گفت :
_ چرا نمیذاری بخوابه؟
_ چون تو مریض شدی ........اگه اینجا بخوابه اونم مریض میشه...........بلند نمیشی نه؟........باشه.......
متوجه شدم که بدنم از رو تخت بلند شد اما اون قدر گیج خواب بودم که تنها کاری که تونستم بکنم این بود که خودمو یه کم جابجا کنم تا راحت تر تو آغوشش بخوابم.......
صبح که از خواب بیدار شدم متوجه شدم بهزاد کنارم خوابیده و رو میز پاتختی پر از ته سیگاره، از حرص دودستی تکونش دادم و داد زدم :
_ پاشو ببینم......
_ هوووووممممممم؟..........
_ یالا پاشو ببینم............تو تو تخت من چیکار میکنی؟........ها؟
بدون اینکه چشماشو باز کنه سرشو بیشتر تو بالشش فرو کرد و از لای لبای بسته ش گفت:
_ مثل اینکه یادت رفته؟.........ما دیشب نامزد کردیم.......
romangram.com | @romangram_com