#شروع_از_پایان_پارت_67


سرمو تا پایین ترین حد ممکن انداختم پایین و با صدای لرزونی جواب دادم:

_ منظورم مثل اوناییه که......... نامزد میشن...........برای اینکه........اممممم..........همدیگ ه رو محک بزنیم.........البته اگه تو بخوای؟.......اصلا بیخیال شو تو رو خدا........

با صدای بلند زد زیر خنده ، سرمو گرفتم بالا و با تعجب بهش نگاه کردم ، وسط خنده هاش گفت :

_ تو چقدر بامزه خجالت میکشی............مگه مریضم که بیخیال بشم........

و جوری بهم نگاه کرد که تمام وجودم لرزید و تو دلم به خاطر همچین پیشنهادی به خودم لعنت فرستادم...........

_ اوووومممم......ببینم تو شام خوردی؟

این بیشترین کاری بود که میتونستم برای منحرف کردن ذهنش انجام بدم ، انگار زیاد هم موفق نبودم چون با همون نگاه خاص بهم خیره مونده بود :

_ نه........اتفاقا خیلی هم گشنمه، بیا با هم بخوریم.........

و دستمو گرفت و منو با خودش به سمت در کشوند.

_ من پیش آرش میمونم........ممکنه حالش بد بشه......


romangram.com | @romangram_com