#شروع_از_پایان_پارت_66
_ البته اگه تو هنوزم بخوای...........و اگه قبول کنی ازم چیز نامعقولی نخوای؟..........
سکوتش و شکست :
_ منظورت چیه؟
یه دفعه خجالتم به اوج خودش رسید و از جا بلند شدم و در حالیکه دستم و میبردم تو موهام با خجالت گفتم :
_ هیچی بابا..........اصلا معلوم نیست تو این شرایط این چرت و پرتا چیه؟............تو برو بخواب من حواسم به آرش هست، اگه خدای نکرده حالش بد شد میام صدات میکنم..........
بلند شد و اومد طرفم :
_ جواب منو بده.........روشن بگو ببینم منظورت چیه؟
هول شده بودم :
_ اومممممممم..........ااااااااا.. ...........
برای اینکه استرسم کم بشه یکی از اون لبخند های نادرشو تحویلم داد :
_ چرا میترسی؟.......... خوب حرف بزن دیگه........
romangram.com | @romangram_com