#شروع_از_پایان_پارت_6
_ یعنی قبل از اینکه ببینی همه مردن کجا بودی؟
_خواب بودم.
_کجا خواب بودی؟
_نمیدونم.....وقتی بیدار شدم زیر درخت بودم،تو حیاط.
_ دیشب اونجا خوابیده بودی؟
_ نه ....یادم نمیاد.
یه نفس عمیق کشیدم و به فکر فرو رفتم،نمیتونستم دلیلی براش پیدا کنم،آرش و بردم حموم کردم و لباس تمیز تنش کردم،خودم هم همون لباسای قبلیمو پوشیدم ،خیلی خوشگل شده بود نتو نستم خودمو کنترل کنم و یه ماچ گنده از لپش کردم،خندید و اونم لپمو بوسید،هر دو داشتیم میخندیدیم که نمیدونم یه دفعه این فکر بکر از کجا به ذهنم رسید،اینترنت....
_ آرش بابات کامپیوتر داره؟
_ اوهوم
_ منو ببر اونجا
فوری لپ تاپشو روشن کردم و به اینتر نت وصل شدم ،باید یه فیلم میذاشتم روی یو تیوپ،اما قبلش رفتم ببینم کسی قبل از من این کارو نکرده؟یه فیلمی پیدا کردم،با هیجان بازش کردم ،توش یه مرد تقریبا 40ساله نشسته بود و به انگلیسی حرف میزد،خدا رو شکر بلد بودم انگلیسی حرف بزنم،داشت میگفت که از سوئد حرف میزنه و همه ی مردم اونجا مردن ومیخواست اگه کسی زنده هست بهش زنگ بزنه ،از خوشحالی سر از پا نمیشناختم با یه نفس عمیق شماره اشو گرفتم و همینجور که گوشیو دودستی چسبیده بودم منتظر موندم تا جواب بده،بعد از چند تا بوق جواب داد:
romangram.com | @romangram_com